یادی از سالهای دور

ساخت وبلاگ
سالها پیش که دبیرستان میرفتم، فاصله دبیرستان تا خونه، پیاده حدود چهال دقیقه یا بیشتر بود. خوب این مسیر رو باید در طی سال تحصیلی و در گرما و سرما با پایِ پیاده سیر میکردم چون هرگز کسی پولی به من نمیداد که سوار ماشین شم :-|
یه زمستون یادمه برف زیادی باریده بود ولی کم کم داشت آب میشد. از راه میانبر داشتم برمیگشتم خونه. راه میانبر از محله های قدیمی شهر میگذشت و جایی بود که سربالایی و سرازیری زیاد داشت. 
دقیق یادمه تو اون کوچه که میبایست رد میشدم سرازیری بود و ابتدای اون یه مسجد بود و کمی پایین تر یه دوزندگی (خیاطی).
داشتم آروم آروم راه میرفتم. دوزندگی رو رد کردم که یهو با ک...ن زمین خوردم. یعنی بـاسـن مبارک نشست تو اون برف و آبِ یخ. 
برای اینکه خیس نشم زودی بلند شدم. دیدم از عقب کاپشن و شلوار خیس شده. راه افتادم برم. دو گام بیشتر برنداشته بودم که بازم زمین خوردم و این بار بدتر. 
هم کاپشن از پشت به کل خیس شد و هم شلوار. کلاسورم هم به کل منهدم شد.
کتاب ها رو جمع و جور کردم که خیس نشن. دقیقاً عین این بود که ریده باشم خودم چون شلوار و کاپشن خیسِ شده بودن و منظره بدی داشت. شایدم اگر کسی میدید میگفت شاشیده :-)))
خلاصه با همون لباس و شلوار خیس تا خونه پیاده اومدم :-|
چند روزی هست که یادش اومده تو ذهنم.
هر وقت مرورش میکنم میخندم.
اون کوچه رو دقیق به یاد دارم. همین چندی پیش برای تجدید خاطره از اونجا رد شدم.
:-)
تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13